خلاقیت
سلام جوجو کمی از دستت عصبانی ام نمیدونی چرا؟ دیشب سر شب خوابیدی وقتی تازه ساعت ٣٠/١شب خواستیم بخوابیم غر زدنات شروع شد اول که تو تختت نرفتی بعد هم پیله کردی لامپها روشن بمونه و کسی نخوابه زیر لب زمزمه میکردی مامانجون خوابه باباجون خوابه دایی خوابه خاله خوابه همه خوابیدن اما ما باید بیدار میموندیم منکه از ماه رمضون معده درد بدی گرفتم دائم حالم بده ضعف میکنم اما میل به غذا ندارم دیشب هم اینجوری بودم هر قدر کوتاه اومدم و ملاحظتو کردم فایده نداشت مجبور شدم سرت داد بزنم که داری عصبیم میکنی از دادم ترسیدی و با گریه رفتی طرف بابا خیلی گریه کردی نفهمیدم کی خودم و تو خواب رفتیم اما تو که دیشب تو دلت مونده بود اول صب...
نویسنده :
مامان
10:16