شاهکار
سلام عزیزکم
دیروز صبح تا چادرمو برداشتم برم اداره بیدار شدی
با گریه گفتی:مامان بیلیم
گفتم کجا
محیا:ماشین
صدای ماشین بابا رو شنیدی
خدارو شکر فاطمه هم بیدار شد و هر دو تا تونو بردم پیش مامان جون
ظهر که برگشتم با ذوق اومدی دم پله ها
محیا:مامان سلام
سلام عسیسم خوبی
خوبم
بعد شاد و شنگول اومدی جلو خاله خاتون اولین غلت رو درست حسابی زدی و در رفتی شب دوباره تکرار کردی .عالی بود داری حرکت های فاطمه رو تکرار میکنی .حتی روی پل رفتنت هم عین یه ورزشکار حرفه ایه
امشب برا اولین بار جدا از مامان توی تختت خوابیدی .تو اتاق اجی جان
تا صبح چند بار بهت سر زدم تکون نخوردی
خونه جدید مبارک کوچولوی من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی