خلاقیت

سلام جوجو

کمی از دستت عصبانی ام

نمیدونی چرا؟

دیشب سر شب خوابیدی وقتی تازه ساعت ٣٠/١شب خواستیم بخوابیم غر زدنات شروع شد اول که تو تختت نرفتی بعد هم پیله کردی لامپها روشن بمونه و کسی نخوابه زیر لب زمزمه میکردی مامانجون خوابه باباجون خوابه دایی خوابه خاله خوابه همه خوابیدن

اما ما باید بیدار میموندیم

منکه از ماه رمضون معده درد بدی گرفتم دائم حالم بده ضعف میکنم اما میل به غذا ندارم دیشب هم اینجوری بودم هر قدر کوتاه اومدم و ملاحظتو کردم فایده نداشت مجبور شدم سرت داد بزنم که داری عصبیم میکنی

از دادم ترسیدی و با گریه رفتی طرف بابا

خیلی گریه کردی نفهمیدم کی خودم و تو خواب رفتیم

اما تو که دیشب تو دلت مونده بود اول صبح دوباره اومدی سر وقت من

دوباره یه ساعت پیله کردی مجبور شدم دیرتر بیام اداره تا بخوابی

عزیزکم این روزا تو جمله سازی پیشرف کردی قشنگ میگی تشنه مه ,گرسنمه ,خسته شدم,خوابم میاد,کملم(کمر)درد میتونه

وقتی کاری رو نمیتونی انجام بدی مثل شلوار پوشیدن سریع میگی :اجی جان کمک

سر کتابای فاطمه دعوا داری یه دفتر و خودکار میگیری و میگی:مامان نگاشی بکشم

چشم چشم دو ابرو رو معنی دارمیکشی

باباجون و مامانجون و دایی حاجی جرات ندارن جلو تو لباس بپوشن برن بیرون تقریبا دنبالشون خود کشی میکنی

از تلویزیون محترم دو سه تا حرف زشت یاد گرفتی که تلفظش از زبون تو خنده داره (عوضی بیشور بی ادب)

اشتهای خوبی داری برعکس فاطمه شیر و گوشت رو خوب می خوری هنونه(هندونه)خوردنت بامزه است سرتا پا با ابش خودتو میشوری

سوره توحید و کوثر رو یاد گرفتی یعنی ما اولشو میگیم تو اخرشو

یه استاد قران میگفت برا سن تو شگفت انگیزه باید تحت نظر یه مربی باشی

گیرایی فوق العاده ای داری

امیدوارم خودتو خواهرت همیشه سبز و خرم باشید و روزگار بکامتون