محیا غیر منتظره

سلام دخترای گلم

آپارتمانمون اماده شده ولی منو بابا برای رفتن به اونجا تردید داریم با وجودی که نزدیک خونه باباجونه به مهد قرانی و یه باشگاه ژیمناستیک نزدیکه اما معلوم نیست بریم اونجا

دادم کمد و قفسه اتاق شما رو یه سبز فسفری قشنگ زدن .اما چه فایده

مشکل سر فاطمه و محیا ست اینا دوتا  مثل جمع نقیضین محاله باهم کنار بیان و دائم درگیرن و پر سرو صدا

محیا وقتی داد میزنه و مرغش یه پا پیدا میکنه متوجه زمان و مکان و منطق نمیشه

هرقدر هم منو بابایی اولتیماتوم دادیم و شرط وشروط گذاشتیم بیفایده اس

بابا میگه ابرو مو میبرید سرو صداتون زیاد بشه استشهاد میکنن باید بزاریم و بریم.ومن

حالا باید بابا بگرده یه خونه جنوبی 200متری خوب با شرایط من انتخاب کنه

اونم ببینم با جیبش بخونه یا نه

هفته گذشته چند روز خونه مامان جون بودید 5شنبه فاطمه تا ظهر کلاس داشت محیا و مهسا تنها تو خونه بودن البته محیا 10.30بیدار شد و بمن زنگ زد منم 45مین بعد پیششون بودم خنده داره یه بچه 4ساله مراقب یه بچه 2ساله میشه

دخترم وقتی نیستیم با مهسا کنار میاد دختر عاقلم وقتی مهسا بیداره ومن باید برم اداره تا زمان اومدن فاطمه میگه مامان من سرگرمش میکنم تو برو (این همون محیاییه که باید از دست خودش برای رفتن به اداره فرار میکردم و صبحا اگه بیدار میشد منوبابا اون روز اداره بی اداره)

توتنهایی خیلی هوای مهسا رو داره اما در حضور ما نه

خاله میگفت وقتی مهسا میره طبقه بالا خونه داداش محیا دعواش میکنه و میگه نباید بی اجازه بری بالا

این روزا مهسا وقتی با محیا کار داره خیلی ملوس صداش میزنه "محی"

وقتی میخوام بی بی شو عوض کنم اونقد باید دنباش بدوم که خستم میکنه

صداو سیما در جذب مخاطب خوشحال باشه  دیشب میخواستیم شام بریم رستوران محیا میگفت نمیام میخوام "همه چی انجاس" ببینم