محیا بی حال
بسلامتی جمعه عروسی دایی حاجی برگزار شد
از ظهر تو و مهسا رو بدرخواست عمه فرستادم پیشش و خودم به ارایشگاه و اتلیه رسیدم
شب با اونا اومدید تالار برخلاف ذوقی که قبل عروسی واسه عروسی دایی داشتی بد قلق بودی و اصلا نرقصیدی
فقط بعد شام یه قر دادی
تو و مهسا بخاطر پریسا خیلی ذوق رفتن به خونه باباجون رو دارید
باید یادبگیری هروقت خواستی سرتو نندازی پایین و بری طبقه بالا خونه عروس و داماد.
مهسا چند وقت پیش شب موقع خواب گفت :بابا دوست دارم
بابا:بابافدات بشه
مهسا:هژارتا
بتازگی خیلی خودشو واسه همه لوس میکنه مهدی بهش میگه گربه ملوسه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی