تقلید
این روزا مامانو کلافه کردم
مزاحم تمرینای ورزشی فاطمه میشم
تا میاد ی کم درس بخونه منم همون کتابی رو که فقط دست اونه میخوام
مدت طولانی در یخچالو باز میزارم
وقتی مامان مای بی بی منو عوض میکنه کلی باید دنبالم بدوه تا شلوار بپوشم تازگی ها "ازادی"رو بیشتر دوست دارم
دیشب بابا خواست ی تذکر در گوشی به ابجی بده منم با ی چرخش ١٨٠درجه رفتم و در گوش مامان شروع کردم به پچ پچ
٧بار هم اینکارو تکرار کردمو بعداز هر بار هم نگاه معنی داری به بابایی مینداختم "یعنی که منم بلدم"
دیشب ابجی میخواست با خودش بازی کنه چادرشو سرش کشید منم اینقده گریه کردمو جیغ و داد کشیدم تا چادرشو بمن دادن فقط و فقط چادر اونو میخواستم
تازگی هم هرکی به تلفنها زنگ میزنه فقط باید من جواب بدم حتی اگه رئیس مامان و بابا باشه بمن چه که اونا زبون منو بلد نیستن
دیشب طفلکی مامان نیم ساعتی میشد که مشغول شیر دادن بمن بود توی خیال خودش میگفت الانه که من بخوابم اما من یهو بلند شدمو با ایماء و اشاره به مامان حالی کردم بلند شه تو تاریکی دست منو بگیره بریم تو پذیرایی
رفتیم سر tv
مامانو مجبور کردم روشنش کنه ساعت 12:45شب بود یه سریال خانوادگی نشون میداد نشستم پاش
مامان هم هاج و واج و خواب الود منو نگاه میکرد شاید تو این فکربود که فردا چطور میخواست بره اداره