کلمه جدید
دیروز دوباره بابا سعید رفت ماموریت
جدیدا وابستگیم به بابا زیاد شده
واسه همین
اجی فاطمه شب قبلش شروع کرد به گریه و زاری
وشکایت که:ازوقتی این محیای لعنتی اومده بابا دیگه
بامن کاری نداره .باباهم رفت بوسیدشو نازشو کشید که اینطور نیست
منم از فرصت سوءاستفاده کرده اویزون بابا شدم و حالا نبوس کی ببوس
تقصیر منه که مامانو یاد نگرفته دیروز زبان مبارک رو به کلمه "اجی"گشودم
پ.ن
محیا(گلاب به روتون)به جیش میگه "دش"به کسر د
دیشب فاطمه رفته بود دوش بگیره محیا هم عروسک کچلشوکه حکم بچشو داره بوسید
ورفت با پشت دست در حموم رو زدن
و ی ریز میگفت دش دش یعنی عروسکم دسشویی داره در و باز کن تا اونجا دسشویی کنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی