محیاخطر
دیشب بابا مهسا رو گرفته بود رو پاهاش که ایستادن و یاد بگیره منم برگشتم با بابا حرف بزنم یهو دیدم بند پیش بند مهسا رو که دور یقش بود نزدیک یه متر کشیدی (بندش نخی بود درست کش اومد)
فقط میدونم طوری فریاد زدم خفش کردی که بعدش گلوم خط افتاد
بابا میگه من دیدم یو رنگ بچه قرمز شد فک کردم خودم بد جور گرفتمش .یه درصد هم فک نمیکردم محیا در حال خفه کردن باشه
دور گردن بچه قرمز شد و تو هم زدی زیر گریه
کوچولوی شیطونم اخه من باتو چکار کنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی