معجزه
سلام شوشولوی من
طبق معمول هر روز که میام اداره دلم یه دنیا برات تنگ میشه لحظه شماری میکنم واسه دیدنت
روزی چند بار زنگ میزنم تا صدای قشنگتو که میگه" مامان کی میای "بشنوم
دیروز بعد ناهار بابا میخواست بره یبرون هر کاری کرد متوجه نشی نشد که نشد اخرش با همون لباس خونه بردت فکر کردم باهم رفتید سوپری محل میوه بخرید اما ٥/١بعد با دست و پای یخ زده برگشتید برده بودت محل اپارتمانهایی که تازه خریده نظارتی کنه
دیروز فاطمه واسه درس خوندن تنبلی میکرد اخه امروز امتحان کوییز داره سرش داد زدم
تو هم خیلی اروم با اون لحن بچه گونه ملوست گفتی :مامان چلا خودتو عصبانی میکنی؟
کاش خوردنی بودی میخوردمت . دیشب اخبار یه بچه دوساله رو نشون داد که گفتن از یه پله افتاده مرگ مغزی شده خونوادش هم اعضاشو هدیه کرده بودن .خیلی حالم بد شد چند بار برات ایة الکرسی خوندم روز تاسوعا سه تا پله رو با سر افتادی اما هیچ طوریت نشد اونم معجزه حضرت ابا الفضل بود که میدونه من چقد وابسته بتوام.بابا امروز وجدان درد داره میگه من دیشب خواستم بستنی بخورم تو دیدی و خوردی حالا گلوت درد گرفته .از صبح چند بار بمن گفته زنگ بزنم خونه حالتو از پرستار بپرسم .شکر خدا خوبی
دیگه چیزی نمونده اداره داره تعطیل میشه و دارم میام بغلت کنم