دوچرخه
عزیزمامان سلام
دوچرخه جدید مبارک
دیروز بابا سعید برا اجی فاطمه دوچرخه جدید خرید قرار بود تو از دوچرخه قبلی فاطمه که براش کوچیک شده بود استفاده کنی اما یهو همون دیروز بابا یه دوچرخه صورتی خوشگل برا توهم خرید .هفته قبل هم صاحب اسکوتر شدی.دیروز اجازه گرفتی بری کوچه دوچرختو به علی (پسر اقای رحیمی)نشون بدی وقتی برگشتی پرسیدم چی شد مامان علی گفت قشنگه؟لباتو بالا انداختی و گفتی :اصلا نگفت مبارکه
این روزا وقتی می بینی حالم از روزه خرابه میگی مامان روزه تُ قاتل کن
(باطل کن)
به محض شنیدن اذان میدوی وضو میگیری و وای میایستی به نماز .کل نمازو هم بلدی فقط ترتیبشو بهم میزنی
تمام این ماه مجبورمون کردی ازساعت 12تا1شب بریم پارک سرسر بادی.دیشب هم با فاطمه و دوچرخه های جدیدتون تا1.5شب پارک کنار خونه دور زدید البته توی یه شیب تند نتونستی خوب ترمز بگیری با سر رفتی تو چمنا .خیلی ترسیدم خدارو شکر طوریت نشد مهسا خیلی وابسته توشده همه کاراتو تقلید میکنه .خاله خاتون دو روزه اومده دائم میگی مامان بریم خونه باباجون پیش علیرضا .امروز هم خاله خدیج میاد و خدا رحم کنه به ما برا تو و محمد مهدی
روزات قشنگ دختر قشنگم