بدون عنوان
بابا سعید دیروز رفت ماموریت مشهد. فاطمه تا شب متوجه نشد اما سرشام که خونه باباجون بودیم پا شدبه باباش زنگ زد وشروع کرد به گریه وزاری و فیلم هندی.. سه شنبه 13/10/1390
نویسنده :
مامان
14:15