مهسامهسا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره
محیامحیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 20 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

ختل و متل

دلتنگی

الهی مامان دورت بگرده دو روزه پرستار محیا عوض شده خیلی دلهره دارم نکنه باهاش کنار نیاد ٨صبح زنگ زدم خونه خاله پرستار گفت هنوز بیدار نشده ٩زنگ زدم گفت بیدار شده دارو هاشو خورده دوباره خوابیده (واین یعنی دلتنگی) ١٢که زنگ زدم گفت داری نقاشی(خط خطی )میکشی فقط هم تخم مرغ اب پز تو خوردی مامان بمیره که چند روزه بی اشتهایی دیشب خاله خدیج مهمونمون بودن بعد از شام طفلکی بابا بشقاب بدست نیم ساعت دنبالت بود تا یه کم کباب کوبیده و جوجه خوردی نمیدونی چقدر ذوق کردم اخه کل روز هیچی نخورده بودی طبق معمول چسبیده بودی به عمو مجید .خیلی رابطه ات با عمو خوبه اولش محمد مهدی موهاتو میکشید ...
3 بهمن 1390

بدون عنوان

دیروز فاطمه رو بردم استخر پیشرفتش ذوق زدم کرد   محیا هم از دیدن استخر اب هیجانزده شده بود وقتی مربی ها سوت میزدند اونم جیغ میزد یکشنبه 11/10/1390 ...
1 بهمن 1390

بدون عنوان

محیا جونم پیشرفتات زیاد شده گوشی تلفن رو میگیری وشروع میکنی به صداهای مختلف از خودت دراوردن مثلا داری حرف میزنی جالبه که دیگه اونو به کسی نمیدی چندروزی بود که سعی میکردی بدون نشستن و سر پایی از پله اشپزخونه  و یه پله پذیرایی پایین بیایی حالا موفق شدی وچه ذوقی میکنی وقتی برمیگردی ومسیرتلاشتو تو نگاه میکنی دوشنبه 12/10/1390   ...
1 بهمن 1390

بدون عنوان

بابا سعید دیروز رفت ماموریت مشهد. فاطمه تا شب متوجه نشد اما سرشام که خونه باباجون بودیم  پا شدبه باباش زنگ زد وشروع کرد به گریه وزاری و فیلم هندی.. سه شنبه 13/10/1390
1 بهمن 1390

بدون عنوان

وای وقتی بابا نیست من کلافه میشم چون هم اون همش سفارش فاطمه رو میکنه هم فاطمه دلتنگی.   صبح پاشده میگه مامان دیشب خواب بابارو دیدم خواب دیدم مشهد اون ور خیابون بود باباهم اونجابود ومنم اینور خیابون باباصدام زد اماتا خواستم برم پیشش یه ماشین بمن زد یه ایه الکرسی براش خوندم و راهی مدرسش کردم.٫ سه شنبه 13/10/1390 ...
1 بهمن 1390

بدون عنوان

بالاخره بابا برگشت محیا از دیدن بابا بیشتراز سوغاتش ذوق کرد دائم میدوید تا بابا دنبالش کنه   یه شیطنت هم یاد گرفته(شلوارشو می کشه پایین !!!!بعد که میگیم محیا بده میخنده و میکشه بالا بابابرا فاطمه هم یه سرسره قشنگ اورد سوغاتی فاطمه قشنگتر بود تمام روز جمعم صرف تمرین ریاضی با فاطمه شد اخه امروز امتحان داره موفق باشی عزیزم ببخش که دیروز سر تمرینهات عصبانی میشدم واذیتت کردم خودت میدونی که از بابا عصبانی بودم شنبه 17/10/1390 ...
1 بهمن 1390

بدون عنوان

امروز دو روزه که محیا وارد ۱۵همین ماه زندگیش شده مامان فدای اون لجبازیها و قهر کردنات بشه                        عروسکم شنبه 17/10/1390 ...
1 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ختل و متل می باشد